ملل نیوز به نقل از خراسان: پدر عاشقی بسوزد که مرا به چنین بدبختی و فلاکتی گرفتار کرده است! چه کسی باور می کند من، دختر یکی یک دانه بابا و مامان به چنین روز سیاهی بنشینم و از احساس گناه و عذاب وجدان این قدر رنج ببرم.
بیچاره پدر و مادرم که چه آرزوهای قشنگی برایم داشتند اما افسوس که خیلی لوس بار آمده بودم و به حرف های شان گوش نمی کردم. من در سنین نوجوانی عاشق پسر جوانی شدم که خوش تیپ و باکلاس بود.
پسر مورد علاقه ام همراه خانواده اش به خواستگاری ام آمد اما والدینم به شدت با این امر مخالفت کردند. پدرم خیلی قاطعانه می گفت مگر از روی نعش من رد بشوی که بتوانی با این پسر بی سر و پا ازدواج کنی.
زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری نواب صفوی مشهد افزود: اعتراف می کنم که عشق و علاقه به بیژن مرا دیوانه کرده بود و برای رسیدن به او در برابر خانواده ام ایستادم و مادرم را تهدید کردم که اگر با این ازدواج مخالفت کنند دست به خودکشی خواهم زد.
پدرم که انتظار شنیدن چنین حرف هایی را نداشت کتکم زد و من به پیشنهاد مادرم به خانه خاله ام رفتم تا آب ها از آسیاب بیفتد. اما متاسفانه راهنمایی غلط خاله نرگس مرا بیشتر هیجانی کرد.
او با حسرت به من گفت که در دوران جوانی عاشق پسری بوده که اگر کمی برای رسیدن به خواسته اش پافشاری می کرد یک عمر با مرد مورد علاقه اش زندگی می کرد و... .
خاله ام در حرف هایش تاکید کرد که پافشاری کن تا به عشق خودت برسی. با شنیدن این حرف ها عقلم را باختم و به لج بازی هایم ادامه دادم.
پدرم که واقعا مانده بود در برابر خواسته ام چه کار کند در مورد بیژن و خانواده اش تحقیقات بیشتری کرد. ولی به نتیجه خوبی نرسید و می گفت مادر این پسر زن سالمی نیست و...!
من که در آن شرایط پدر و مادرم را دشمن خودم فرض می کردم هم چنان با راهنمایی های غلط خاله ام سرناسازگاری گذاشتم و پس از آن که دیپلم گرفتم از خانه فرار کردم وچند روزی میهمان بیژن بودم.
با اعلام شکایت پدرم، پلیس ما را دستگیر کرد و خانواده ام به ناچار با این ازدواج موافقت کردند. ولی مردی که ادعا می کرد حاضر است برایم بمیرد معتاد از کار درآمد و در مدت کوتاهی از این ازدواج پشیمان شد. او شوهری بی عاطفه، سرد و عصبی است و حالا من مانده ام با مادر شوهری که ارتباط با او باعث شده به فساد اخلاقی کشیده شوم و...! می خواهم خودم را ازاین منجلاب نجات بدهم .