جدال بر سر احیای طرح مسکوت مانده امام زدایی
به کما رفتن فتنه پس از حماسه 9دی آنان را مجبور ساخت نگاه خود را معطوف به خارج کرده و همگی عناصر اپوزیسیون را به یاری بطلبند حتی به شرط پذیرش شروط آنان
سقوط آزاد و ریزش ناگهانی جنبشی که بهسان نوزادی چندماهه و به ظاهر تازه متولد شده، اما دارای ریشهای حداقل 12 ساله، برای در کمیننشستگان پردهنشین نظام که مترصد فرصت بوده تا نقاب از چهره برگرفته و هویت واقعی خود را در پس مقدساتی چون لباس روحانیت و نام عرشی امام این امت عیان سازند، سختگران آمد و از آن تاریخ گوشه چشمی به آن سوی آبها انداختند تا ببینند افرادی که طی 30 سال آنان را «اپوزیسیون» خطاب میکردند چه میگویند و راهکارشان چیست؟
تفاوت گفتمانی اپوزیسیون با منتقدان کنونی
اما مشکلی که در این بین مشاهده میشد تفاوت گفتمانی اپوزیسیون با منتقدان کنونی درون حاکمیت بود که باعث عدم ائتلاف آنان و از طرفی بیاعتمادی خارجنشینان به اینان به جهت سابقه این افراد در دهه اول انقلاب است. انتقاد اینان به جزء بود و انتقاد آنان به کل. اگر نوک پیکان حمله اینان ولی فقیه کنونی است آنان با اصل حکومت ولایی و دینی سرستیز داشته و مشکل اصلیشان آرمانهای رهبر فقید و بنیانگذار انقلاب است که آنان را از کشور فراری داده و رهسپار دیار غربت فرنگستان نموده است.
هر چند در بین اینان نیز جسته و گریخته از لزوم جدایی دین از قاموس سیاست سخن گفته میشود اما آنان جامعه سکولار را اولین خواسته خود و در مرحله ثانی حرکت به سوی جامعهای با حاکمیت «لائیسم» را ضرورت بیقید و شرط در جهان پستمدرن کنونی میدانند. جامعهای که به قول عدهای از همین روشنفکرنمایان گریخته از ملت و خزیده در دامان مدینه فاضله(!) غرب، «خدا در آن هیچکاره است» و «حتی میتوان علیه خدا نیز تظاهرات کرد.»
کما اینکه در کنفرانس ننگین برلین دیدیم که چگونه 16 پیک اصلاحطلب جهت خوشرقصی در مقابل آنان همه سرمایههای کشور و آئین خود را به حراج گذاشته اما در قبال آن خطاب «تروریسم» برای تشکر به آنان اهدا شد تا نشان دهند تا زمانی که اینان اندک ارادتی به امام و نظام دارند، نخواهند توانست رضایت خاطر هموطنان سابق خود و فرنگنشینان را جلب کنند.
کلیدخوردن امامزدایی در عصر اصلاحطلبان
تحقق گفتمان اصلاحطلبان بر تحقق آزادی در جامعه «ولو اگر به قیمت تعارض آن با دین باشد» و بازگشت مسافران برلین که سرشکسته از سابقه نصفه نیمه انقلابی خود به کشور بازگشته بودند، متفکران این قبیله را بر آن داشت که اگر خواستار نفوذ دیدگاهها و هنجارشکنیهای خود در آن سوی مرزها هستند، باید تیشه را بر ریشه درخت انقلاب بزنند نه اینکه شاخ و برگهای آن را برکنند. از این رو تندروهای تازه به دوران رسیده این جبهه، منتظر بزرگان خود نایستادند و پروژه قداستزدایی از انقلاب و امام را آغاز کردند که میتوان به جمله «امام را هم میشود نقد کرد» محمدرضا خاتمی و «در نظام ما هیچکس مقدس نیست» مزروعی در این راستا اشاره کرد.
برای تحقق این سناریو ابتدا باید مرجعیت فکری و سیاسی امام را در جامعه مخدوش جلوه داده و قداستی نمادین، بهسان «پاپ» به او میبخشیدند. جمله «مذهب و دین میتواند مدرن شود، همچنان که کاتولیکها مدرن شدند. آنها، پاپ را مانند آکواریوم از این طرف میبرند و این یعنی مدرنشدن کاتولیکها» و «از این پس باید اندیشههای امام را به موزهها سپرد» شاهدی بر این مرحله از پروسه چند مرحلهای آنان است.
مرحله سوم این پروسه هجمه به اصل حاکمیت دینی و مخدوش جلوهدادن این نوع زمامداری است که به صورتی کاملا برنامهریزی شده پیاده گردید. «جامعه ولایی انحصارگر و مستبد است و ارزشی برای تودهها قائل نیست» و «پس از گذشت بیست سال، عدم کارایی حکومت دینی بر همگان روشن شده است»، « انزوا و عقبماندگی ثمره دو دهه انقلاب است» شاهدانی از افاضات این جریان در تحقق این خواسته است.
البته بزرگان این قوم نمیتوانستند همانند برخی تئوریسینها و افراد رده دوم و سوم این جناح بیمحابا و علنی این اندیشه را به مسلخ ببرند چرا که مشروعیت حکمرانی آنان از همان اندیشههای تابناک امام بود بنابراین باید سعی میکردند قرائتی تحریف شده از اندیشه امام را ارائه میدادند و شخصیتی از رهبر فقید انقلاب معرفی میکردند که خود میخواستند ایشان اینگونه باشد نه آنگونه که خود بود. روزنامه آفتاب یزد به تاریخ 25/11/79 به نقل از خاتمی مینویسد:«امام به عنوان مرجع دینی خواستار تحقق سه خواست تاریخی ملت ایران یعنی استقلال، آزادی و پیشرفت شد» و با این سخن تئوری سیاسی امام در باب حکومت یعنی «جمهوری اسلامی» را به «پیشرفت» تبدیل کرد و مشخص نیست وی این خواست تاریخی را از درون کدام غار یا موزه کشف کرده است.
تعطیلی موقت پروژه و آغاز رویکرد مزورانه
اگر استقبال نسبی مردم به کاندیدای اصلاحطلبان این جناح را آنچنان دچار غرور میساخت که اصلاحطلبی را راه بیبازگشت مردم ایران میدانستند روی کار آمدن دولتی مکتبی از صندوقهای رأی اصلاحطلبان آنان را دچار کمایی ساخت که تا مدتها همه خیالات خام خود برای سکولاریزه کردن نظام و امامزدایی را بر باد رفته میدیدند و مصلحت را در سکوت میپنداشتند تا بار دیگر شرایط جامعه برای تحقق این اوهامات مهیا شود.
این جبهه نه تنها پروژه تخریب امام را مسکوت گذاشت، بلکه در اقدامی شگفتآور به یکباره از نام امام، نقابی برای خود ساخته و نام جبهه و همچنین فراکسیون خود در مجلس را «خط امامی» نام نهادند تا جای پای سست شده خود در نظام را مستحکم سازند و مترصد فرصتهای بعدی باشند.
فتنه و احیای طرح مسکوتمانده
انتخابات سال گذشته و به تبع آن اغتشاشات که عدهای جوان خام و بیخبر از همه جا را با شعار حمایت از سران فتنه به خیابانها کشاند، سناریوسازان این جناح را دچار این توهم کرد که اکنون بهترین فرصت برای اجرای طرح مسکوتماندهشان فرارسیده است.
در اولین مرحله سری جدید، ابتدا باید جامعه را تست میکردند تا میزان حساسیت آنان را نسبت به شخصی که چند سال پیش درصدد حذف اندیشه او از قاموس سیاست کشور بودند تست میکردند که با واکنش به موقع ملت، آنان در یک عقبنشینی تاکتیکی این هجمه را طراحی حاکمیت برای زیر سؤال بردن آنان نامیدند.
به کما رفتن فتنه پس از حماسه 9دی و کوبیدهشدن میخ بر تابوت نیمهجان آن از فردای حماسه 22 بهمن 88، آنان را مجبور ساخت به جای سرمایهگذاری در داخل، نگاه خود را معطوف به خارج کنند و همگی عناصر ضدانقلاب و اپوزیسیون را به یاری بطلبند اما نکتهای که آنان باید مدنظر قرار میدانند پذیرش شروط خارجنشینان بود که تخطئه حاکمیت دینی (که بنیانگذارش در عصر جاری را امام میدانستند و کینهای 30 ساله در این خصوص از ایشان بر دل داشتند) از جمله این شروط است.
جدال بر سرسکوتکردن یا علنیکردن نقد امام
ایام خرداد 89 و هجمه ضد انقلاب به اندیشههای امام در سالگرد رحلت ایشان، بهانهای شد تا احساسات تاجزاده جریحهدار شده و در یک توبهنامه که قریب یک هفته بر تارک سایت موسوی خودنمایی میکرد از رضایت خود و رفقایش بر سیاستهای دوران حیات امام همچون برخورد با منتظری و شریعتمداری (همدست با کودتاگران نوژه) و... اظهار ندامت کند و موسوی نیز بلافاصله آن اندیشهها را قابل نقد بداند که البته، مصلحت کنونی آنان که از نام ایشان نان میخورند در علنیکردن این نقدها نیست.
همچنین خبر میرسد یک عضو تشکل روحانی همصدا با فتنهگران در جلسهای که یکی از حضار جلسه، مقصر وضعیت کنونی اصلاحطلبان را امام دانسته بود، با بیان اینکه «در خیلی از جاهای دنیا {امام} قابل دفاع نیست» پرده از این واقعیت بر میدارد که آنان برای جلب حمایت کامل ساکنان آن سوی مرزها و قبولاندن خود به جهان نسبیگرای کنونی (که حقیقت واحد به قول سروش در آن جایی ندارد) ابتدا باید از سد اندیشههای آسمانی امام بگذرند و سپس با زمینیکردن همه انگارهها و ایدئولوژیهای خود در خصوص حکمرانی در جامعهای که مشروعیت همهکس و همهچیز در آن، از آن مردمی است که فتنهگران به رسمیت میشناسند و نه تودههای جامعه، آخرین بندهای جدانشده فاصله خود با غرب را بگشایند.