اقدام کنگره امریکا در تصویب لایحهای مبنی بر به کارگیری «همه ابزارهای ضروری» توسط رژیم صهیونیستی از جمله استفاده از نیروی نظامی برای مقابله با آنچه که «تهدیدات اتمی ایران» خوانده میشود، آن هم همزمان با به کارگیری سناریوی «تحریم» توسط امریکا و دولتهای اروپایی در قالب تصویب قطعنامه، حکایت از آن دارد که دولتهای غربی و در رأس آنها امریکا و دولت خبیث انگلیس پس از شکستهای پیدرپی سال گذشته تاکنون در مواجهه با ایران آنچنان دچار استیصال شدهاند که قدرت تصمیمگیری صحیح از آنها سلب شده است.
بسیاری این سؤال را مطرح میکنند که آیا حمله نظامی به ایران یک تصمیم قطعی است که غرب را به مرحلهای رسانده که ناچار به اجرای آخرین برگ خود در این بازی است یا این نیز همچون دیگر اقدامات مقامات کاخ سفید یک بلوف بزرگ سیاسی است تا شاید از رهگذر آن، آبروی ریخته شده دولتمردان غربی پس از شکست در مقابل ایران تا حدودی جبران گردد. چه اتفاقی افتاده که غرب را تا این حد عصبانی کرده است و نسنجیده سخنانی را بر زبان میراند که به درستی میداند بازتاب و واکنش آن وضعیت وخیمی را برای آنها رقم خواهد زد.
1 ـ سال گذشته امریکا و دولتهای اروپایی و همه سلطهگرانی که امید به تغییر شرایط در ایران بسته بودند با برگزاری یک انتخابات باشکوه و مدیریت حوادث پس از آن، دانستند به راحتی نمیتوانند با نظام سیاسی مستقر در ایران مقابله کنند و برای رسیدن به مقصود خویش از هر ابزاری اعم از کمکهای اطلاعاتی، رسانهای و مالی به جریان فتنه بهره گرفتند، اما دستاورد این کمکها و فعالیتهای آشکار در امور داخلی ایران، پاسخ منفی مردم به رفتار آنها و نمایش قدرت ملی در نهم دی و 22 بهمن و دیگر مناسبتهای ملی و مذهبی بود. نه بیانیههای تند سفارشی موسوی و کروبی توانست قطار امریکاییها را در ریل اصلاحطلبان برای مقابله با انقلاب اسلامی قرار دهد و نه اظهارات آشکار مقامات غرب در حمایت از سران فتنه توانست مردم را از حاکمیت و ارزشهای آن دور نماید.
2 ـ غرب که همه اقدامات نرم افزاری و سخت افزاری خود در برخورد با ایران را به پس از انتخابات احاله کرده بود، پس از شکست در انتخابات، سناریوی نخنمای تحریم را که از ابتدای انقلاب اسلامی همواره دستاویزی برای عقبنشینی جمهوری اسلامی بوده است، به مرحله اجرا گذاشت. تصویب قطعنامههای پیدرپی و افزودن لیستی از شرکتها و شخصیتهای مختلف نظام در لیست تحریم با این ذهنیت که کارآمدترین ابزار برای انفعال و شکست ایران خواهد بود، در دستور کار قرار گرفت. بسنده نکردن به قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و تصویب قطعنامههای مکمل توسط کنگره امریکا و اتحادیه اروپا، قطعاً آخرین میخ بر تابوت سناریوی نخنمای تحریم خواهد بود، چرا که آنها به درستی میدانند ایران اسلامی این مسیر را بارها پیموده است و هر چند با مشکلاتی مواجه خواهد شد اما قطعاً این اقدامات نمیتواند مانع پیشرفت یا عقبنشینی ایران از خواستههای بحق خود گردد.
3 ـ آخرین اقدام دستگاه تبلیغاتی غرب علیه ایران اسلامی، کوبیدن بر ناقوس جنگ آن هم توسط رژیمی است که طی دو سال، دو جنگ را در منطقه باخته است. کدام عقل سلیم میتواند بپذیرد رژیمی که در مقابله با حزبالله لبنان و حماس آن هم در مقیاس سرزمینی بسیار کوچک دو شکست سنگین را متحمل شده است، توان برخورد نظامی با ایران را خواهد داشت؟ طبیعی است نه افکار عمومی داخل و نه ملتهای منطقه و جهان نمیپذیرند رژیمی که تاکنون با این سطح از ضعف ظاهر شده است یارای روبهرو شدن با ایرانی که بر پایه قدرت ایمان هر کار نشدنی را شدنی کرده است، قدرت مقابله داشته باشد. بنابراین هم اقدام کنگره را باید یک بلوف بزرگ روانی و تبلیغاتی به حساب آورد و هم لاف زدنهای بیهوده رژیم صهیونیستی که هر روز شاهد اضمحلال و فروپاشی آن در منطقه هستیم.
با این وجود چرا رژیم صهیونیستی و مقامات امریکایی بر طبل جنگ با ایران میکوبند، قطعا دلایل زیادی وجود دارد ولی مهمترین این دلایل را در موارد زیر میتوان خلاصه کرد:
سرپوش گذاشتن به شکست اطلاعاتی امریکاییها طی ماههای گذشته یکی از آن دلایل است که به کارگیری ادبیات جنگطلبانه غرب علیه ایران را توجیه میکند. دستگیری و مجازات ریگی، افتضاح اطلاعاتی امریکا در قضیه شهرام امیری، انتشار بیش از یکصد هزار سند در اینترنت از اقدامات تجاوزکارانه و ضد حقوق بشری سربازان امریکایی و انگلیسی در افغانستان و صدها اقدام امنیتی و اطلاعاتی که با شکست مواجه شده است، مقامات غرب به ویژه امریکایی و رژیم صهیونیستی را بر آن داشته است که با طرح اقدام نظامی علیه ایران نگاه افکار عمومی جهان را نسبت به افتضاحی که به بار آوردهاند، منحرف نمایند.
2 ـ امید به سران فتنه در داخل مبنی بر اینکه هنوز آنها مورد حمایت غرب قرار دارند و اگر لازم باشد حتی با اقدام نظامی، فتنهگران را در رسیدن به آرزوهای واهی کمک خواهند نمود، هدف دیگری از طرح این موضوع است.
اظهارات همسوی سران فتنه و اتاق فکر آنها در لندن با مقامات کاخ سفید و رژیم صهیونیستی و خوشحالی زایدالوصف آنها از اظهارات و اقدامات کاخ سفید در فشار به ایران، گویای این واقعیت است که جریان ضد انقلاب و دشمنان قسمخورده در خارج با برخی جریانهای منحرف داخلی پیوند خوردهاند و لافزدنهای حمله به ایران را باید در همین راستا ارزیابی کرد.