![]() | قسیمکار سران فتنه در مواجهه با نظام | ![]() |
قسیمکار سران فتنه در مواجهه با نظام اصلاحطلبان با تقسیم رهبری جریان اپوزیسیون داخلی به دو شاخه رادیکال و معتدل درصدد نزدیکی مجدد به نظام و بهرهبرداری از این نزدیکی خود هستند. بر اساس طراحیهای صورت گرفته توسط اتاق فکر جریان اصلاحات، این جریان با تقسیم رهبری اپوزیسیون به دو شاخه رایکال و معتدل فرصت مییابد تا ضمن ادامه حرکتهای تند و رادیکال خود، امکان رایزنی برای کسب امتیاز از نظام توسط شاخه معتدل خود را فراهم کند و در حقیقت تئوری معروف سعید حجاریان با عنوان فشار از پایین و چانهزنی از بالا را بار دیگر به مرحله اجرا دربیاورد. در حقیقت این تئوری دو پایه برای جریان اصلاحات در نظر میگیرد، یکی پایهای است که در بطن جریانات اعتراضی و حرکات تند خیابانی قرار دارد و وظیفه آن آمادهسازی نیروهای مختلف برای ایجاد فشار به نظام از طریق شیوههای خیابانی تند است. پایه دیگری که برای اصلاحات در این سناریو تعریف شده است، پایه در قدرت است؛ این پایه تلاش میکند تا جای خود را در نهادهای حقوقی مثل مجلس شورای اسلامی، شورای شهر، نهاد ریاستجمهوری و مجلسخبرگان باز کند و از این طریق خواستههای پایه نخست (اعتراضی) را در بدنه قدرت دنبال و سعی میکند حرکات آنها را حقطلبانه جلوه دهد و از طرف دیگر مانع اضمحلال آنها شود. بهرهگیری از کل ظرفیتها برای تحقق خواستهها اما چرا اعضای اتاق فکر اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدند که رهبری حرکات خود را دو شاخه کنند؟ شاید بتوان پاسخ این سؤال را در ماجرای اختلاف شدید رهبران اصلاحطلب بر سر موضوع رهبری جریان سبز دانست. با افول و ناتوانی جنبش سبز در تحقق خواستههای از پیش تعیین شده اصلاحات، سید محمد خاتمی وارد گود رهبری حرکت شد. وی به عنوان یکی از بزرگان و بنیانگذاران این جریان حاضر نبود که اضمحلال حرکتی را که 8 سال برای آن زحمت کشیده و حال به مثابه فرزند وی بود را بپذیرد. اما در طرف مقابل موسوی و کروبی نیز مدعی حرکت بودند؛ چراکه معتقد بودند آنها این جریان را به راه انداخته و نام و آبروی خود را برای آن هزینه کردهاند. بنابراین اختلافات میان خاتمی و موسوی و کروبی آغاز شد. این ماجرا تا آنجا ادامه پیدا کرد که سیدمحمد خاتمی در دیدارهای مختلف به انتقاد صریح از موسوی و کروبی پرداخت. اما سرانجام اتاق فکر اصلاحات که در شرایط فعلی اختلاف را سمی مهلک برای این جریان میدانست با اتخاذ استراتژی جدید هر سه فرد را در رأس رهبری این جریان نگه داشتند تا از کل ظرفیتهای موجود برای تحقق خواستههای خود بهرهمند شوند. بر این اساس خاتمی که هنوز چهره قابل قبولتری نسبت به سایرین به دلیل مواضع خود در نزد نظام داشت، به عنوان رهبر جریان معتدل اصلاحات وظیفه حضور مجدد در بدنه نظام را دنبال خواهد کرد و موسوی و کروبی به عنوان رهبران اپوزیسیون رادیکال، هدایت طیف تند اصلاحات را به عهده گرفتند. اعتراف به ا شتباه استراتژیک توسط اصلاحطلبان اما در لابهلای هیاهوی رهبری بدنه اصلاحات که موضوع آن در اتاق فکر این جریان مورد بررسی قرار گرفت، نکات جالبتری نیز بیان شده است. کارشناسان این جریان که پس از عدم حضور و حمایت از سوی حامیان خود در چند برنامه متوالی به فکر آسیبشناسی عملکرد بدنه خود افتاده به نتایج جالبی در این خصوص رسیدهاند. آنها پس از بررسیهای مکرر به این نتیجه رسیدهاند که اشتباه بزرگ و استراتژیکشان تقلیل جنبش سبز به شبکه اجتماعی بود. این اقدام در شرایطی صورت گرفته بود که هدایتکنندگان حرکت سبز به دلیل ریزش شدید در پایگاههای اجتماعی خودشان مجبور به تقلیل حرکت جنبش به شبکه اجتماعی شدند تا بتوانند منسجمتر عمل کنند اما هرگز محاسبه نکرده بودند که این اقدام میتواند قابلیتهای جنبشی را از آنها سلب کند. بنابراین اتاق فکر اصلاحات تصمیم گرفت برای ارتقای مجدد شبکه سبز به جنبش و همچنین احیای مجدد پایگاههای اجتماعی خود در نزد مردم، بدنه اجتماعی خود را فعالتر کند و برای هرفرد در این بدنه نقشی را تعریف کند. چراکه از دید آنها جنبش سبز قرار نبود جنبشی کور و شلوغ و بیهدف و هیجانی و سرگرمکننده باشد و تنها چند گزاره را دنبال کند. بنابراین با واگذاری نقش به اعضای خود در حقیقت شروع به تدوین خواستههای حرکت و همچنین کاستن از شکافهای موجود در بدنه کردند. ائتلاف با جنبندهها اما بهراستی راهکار حل مشکل پایگاه اجتماعی چیست؟ این سؤالی بود که اتاق فکر اصلاحطلبان بسیار به دنبال آن گشت و به دستاورد جالبی نیز رسید. بر اساس این دستاورد که جزو لایههای پنهان حرکت قرار خواهد گرفت، دستور ائتلاف جریان با گروههای مختلف صادر شد تا جریان به عنوان حرکتی متکثر معرفی شود. گروههایی که در آن از گرایشهای لیبرالی تا گرایشهای مارکسیستی حضور دارند. روند این ماجرا در اخبار و بحثهای مختلفی که از سوی رسانههای اصلاحطلبان و جریان سبز منتشر و در آن درباره شمولیت جنبش سبز بحث میشود، قابل ردگیری است و البته تلاش برای فعال کردن سندیکاهای کارگری و گروههای دانشجویی نیز جزئی از این ماجراست. اصلاحات به دنبال ایجاد اپوزیسیون مؤثر اما با بررسی این روند شکل گرفته توسط اصلاحطلبان به این نکته خواهیم رسید که هدف نهایی آنها برای تقسیم رهبری و احیای پایگاههای اجتماعی خود، رسیدن به انسجام درباره ایجاد یک اپوزیسیون موثر است. اپوزیسیونی که بتواند با نظام وزنکشی کند و برای تحقق خواستههای خود مسئولان نظام را به پای میز مذاکره بکشاند، یا به قول خودشان یک غده سرطانی برای نظام ایجاد کنند. غدهای که به خاطر درد زیاد نظام را برای درمان به واکنش وادارد. آنها برای تشکیل این اپوزیسیون معتقدند که نباید توان خود را برای اصلاح نظام به کار برد، بلکه باید بذر اصلاح را در بین مردم پراکنده کنیم. این استراتژی تلاش میکند تا با کاستن از هیجانات عمومی درباره حرکات خیابانی و پایین آوردن سطح خواستههای حرکت، جامعه را برای تبدیل شدن به یک اپوزیسیون موثر که بتوانند خواستههای خود را از حاکمیت بخواهند، آماده کنند. در این بین احزاب اصلاحطلب نیز به عنوان صافکار ایفای نقش خواهند کرد و اختلافات موجود بین اصلاحطلبان را برای ایجاد این اپوزیسیون مرتفع خواهند کرد. |