آیا دانشگاه آزاد متعلق به ما و فرزندان ماست؟

آیا دانشگاه آزاد متعلق به ما و فرزندان ماست؟

خوشبختانه در این هفته، این‏قدر به ‏ما مراجعه شد که بسیاری ‏وقت بنده را گرفتند؛ اساتید مراجعه کردند که حاضرند مجّانی بیایند درس‏ بدهند(مثل حوزه‏های علمیّه)، عدّه‏ای پول فرستادند، عدّه‏ای نوشته‏اند زمین‏ داریم، جمعی گفته‏اند ساختمان داریم. و ان‏شاءاللّه در هفته آینده - با کمی دیر و زود - شماره حساب دفتر دانشگاه آزاد را اعلام می‏کنیم تا بالاخره، به‏ خواست خدا، با کمک خودِ مردم مسأله تحصیلات عالیه و امر تحقیق و پژوهش در این مملکت راه‏حلّی بیابد...

چند روز پیش (7 تیر) روزنامه کیهان خبری منتشر ساخت با این مضمون:

 

دانشگاه آزاد متعلق به ما و فرزندان ما است

یک خبر موثق حکایت از آن دارد که روز چهارشنبه 2/4/89، مهندس میرحسین موسوی در جلسه هیئت موسس دانشگاه آزاد که در دفتر آقای هاشمی رفسنجانی و در محل مجمع تشخیص مصلحت نظام تشکیل شده بود، شرکت کرده است. بعد از ورود وی به جلسه، آقای قمی به وی اعتراض کرده و می گوید براساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی شما دیگر عضو نیستید و موسوی می گوید، می دانم که عضو نیستم ولی با اصرار فراوان آقای جاسبی در جلسه شرکت کرده ام. در ادامه این گفت وگو، آقای هاشمی رفسنجانی، ضمن تمجید از مهندس موسوی ابراز می دارد حالا که ایشان آمده است، بهتر است که در جلسه بماند!
 

در این جلسه که یک روز بعد از اعتراض گسترده دانشجویان به مصوبه غیرقانونی 134 نماینده به نفع دانشگاه آزاد، تشکیل شده بود، آقای هاشمی رفسنجانی می گوید «ما وقتی می خواستیم این دانشگاه را تاسیس کنیم پنج شش نفر بودیم که رفتیم به ثبت شرکت ها و اینجا را به ثبت رساندیم و از جهت قانونی و قانون ثبت شرکت ها، مالک محسوب می شویم و در صورت فوت ما فرزندان ما می توانند برای تصاحب دانشگاه اقدام نمایند. ما طبق قانون ثبت شرکت ها مالک هستیم و می توانیم این مال را وقف کنیم و اگر وقف را باطل کنند ممکن است فرزندان ما نسبت به مالکیت دانشگاه اقامه دعوی کنند!! آقای دکتر جاسبی هرجا می رود با استقبال گسترده دانشجویان و اساتید روبرو می شود و جمعیت زیادی به استقبال ایشان می آیند و از ایشان حمایت می کنند!! آقای جاسبی می گوید که ایشان در اوج محبوبیت!! است!»

آقای رفسنجانی در ادامه به پیشنهاد آقای جاسبی اشاره کرده و در توضیح این پیشنهاد می گوید؛
«پیشنهاد مشخص آقای جاسبی این است که به تعدادی که شورای عالی به هیئت امنا افزوده است به همین تعداد از سوی ما به هیئت امنا افزوده شود که اگر این اتفاق بیفتد مشکل حل می شود و مسائل همینطور می ماند.»
 

در این جلسه آقای جاسبی اظهار می دارد که «اگر وقف دانشگاه آزاد به نتیجه برسد، همه چیز در اختیار هیئت موسس باقی می ماند و اگر تعداد هیئت امنا هم افزایش یابد ما از جهت تعداد آرا در اکثریت هستیم و هیچ مشکلی پیدا نمی شود... من دیگر مسئول نخواهم بود اما در هیئت موسس شرکت می کنم و یک دفتر هم در دانشگاه آزاد خواهم داشت.» آقای جاسبی درباره رئیس آینده دانشگاه آزاد می گوید «تعدادی افراد همسو معرفی می کنیم که هرکدام انتخاب شوند برای ما فرق چندانی ندارد»...

 ***

ادعای آقای هاشمی رفسنجانی در حالی صورت می گیرد که ایشان در زمان تاسیس دانشگاه آزاد مسائل دیگری را بیان می کردند. برای آگاهی بیشتر خوانندگان محترم،‌ مرکز اسناد انقلاب اسلامی بخشی از خطبه های نماز جمعه‌ی ایشان در اردیبهشت ماه سال 61 را منتشر می سازد: 

امروز طرحی در ذهن بنده و دوستان من، جناب رئیس جمهور و نخست‏وزیر و بعضی از دوستان در ستاد انقلاب فرهنگی، مطرح شده که در اینجا می‏خواهم عنوان کنم. ان‏شاءاللّه این طرح را متفکّران تقویت کنند تا یکی از وسایل حرکت جدّی علم بشود و واقعاً در اینجا انقلاب فرهنگی صورت گیرد. البتّه، ما هنوز تصمیم نهایی را نگرفته‏ایم، ولی روی این طرحی که عرض می‏کنم، جدّی هستیم تا اگر امروز امکانات ما کافی نیست که هر کس را که ‏طالب تحصیلات عالیه است و می‏خواهد به دانشگاه برود جذب کنیم، فکری‏کنیم و راهی انتخاب کنیم که هیچ طالب علمی مجبور نباشد دست از تحصیل‏بکشد.

 

***

یکی از طُرُق این است که از همین امسال، در هرجا که دستمان رسید (و شاید کم کم به شهرهای کوچک و روستاها هم به آسانی برسد)، مراکزی ‏درست کنیم به نام «دانشگاه آزاد»؛ اما نه مانند دانشگاه آزادِ رژیم گذشته، دانشگاه آزادِ واقعی که موادّ تحصیلی دانشگاهی، با آن روش تحصیلی که در حوزه‏های علمیه می‏خوانند، خوانده بشود. امروز، اگر خرج یک دانشجو در سال، دهها هزار تومان یا صدها هزار تومان است، به خاطر فضای دانشگاه و اساتید زیاد و کارمندهای مؤسسّه و وزارت علوم و آزمایشگاهها و سایر چیزهاست...

ما فکرکردیم که سراغ این مطلب برویم. در مراکز استانها، جاهایی را به صورت آزادشروع کنیم و کسانی را که صلاحیتهای فکری دارند بپذیریم؛ هرکس می‏خواه دبیاید. شرط دیپلم و مانند آن هم نگذاریم؛ یک آزمون برای کشف صلاحیتّشان‏ بگذاریم، وارد آنجا که شدند کلاسهای محدود - مثلاً ۳۰ نفری، با استاد معیّن، در ساعت معیّن نباشد، بلکه مثل شیوه آموزش طلبه‏ها باشد.

 

ما طالب علم‏می‏خواهیم، طالب مدرک نمی‏خواهیم. البتّه، هرکس که درس بخواند، یک ‏گواهی پایان تحصیلی به او می‏دهند تا مردم بدانند که او فارغ‏التّحصیل این‏دانشگاه آزاد است؛ که اگر خواستند، انتخابش کنند و کار بدهند. ما مجبورش ‏نمی‏کنیم که از صبح تا شب - مثلاً - در ۵ تا کلاس شرکت کند. بیاید در یک‏کلاس شرکت کند، تا در بین تحصیل، اگر خواست کار هم بکند.

 

***

این جریان، راهی می‏شود برای اینکه در سراسر این کشور، دست کم در مراکز استانها، دهها مدرسه به سبک حوزه‏های علمیه داشته باشیم؛ و در آمد این‏مدرسه‏ها می‏تواند از وجوه خیریّه تأمین شود. ما هنوز دفتری اعلام نکرده‏ایم؛ ولی آقایان و خانمهایی که مایل‏اند، می‏توانند اعلام کنند که - مثلاً - ما فلان ‏باغ را داریم و برای این کار می‏دهیم، یکی هم می‏گوید ما ۵۰ اتاق در آن باغ‏ می‏سازیم و ۱۰ نفر استاد هم می‏گویند ما روزی دو ساعت می‏آییم آنجا درس ‏می‏دهیم. یک جایی باید تعیین کنیم تا اسم بنویسند. دولت هم البتّه کمک ‏می‏کند؛ آزمایشگاهها، ساعت فراغتشان را در اختیار آنها می‏گذارند. اگر لازم ‏شد و در یک وضع خاصی استاد متخصّص نداشتیم، از یک دانشگاه می‏گیریم .با کارخانه‏ها وارد مذاکره می‏شویم، امکانات می‏گیریم و امکانات می‏دهیم.

ما فکر کردیم که اگر این دو - موادّ تحصیلی دانشگاه و شیوه آموزش‏طلبه‏ها - با هم ترکیب شوند و مقداری هم آن بی‏ دروازگی اصلاح شود و ضوابط زمان پسندتری بگذاریم، این کشور را در ظرف چند سال می‏توانیم به‏ دستگاهی تبدیل کنیم که عاِلم می‏آفریند و تحصیلکرده و دانشمند تحویل‏می‏دهد. آن روز، ما می‏توانیم به جای اینکه بچه‏هایمان را به آمریکا بفرستیم و منحرف کنیم، جوانهای مسلمان را از سراسر کشور در این دانشگاهها جمع‏کنیم، پنج - شش سال اینجا بمانند و بعد برگردند. انقلاب، این طور صادر می‏شود. اینها فکر اسلام، انقلاب اسلام و روحیه اسلام را با این حالت طلبگی،که طلبه‏های خوب ما هر جا باشند مثل یک ستون نظامی در همه جهات پیش‏ می‏روند و کارآیی‏شان را هم نشان داده‏اند، منتشر می‏کنند.

 

***

بنابراین، من از این تریبون مقدّس نماز جمعه، این فکر را - که امروز در حدّفکر است - اعلام می‏کنم. از جامعه دانشگاهیان اسلامی خواسته‏ایم که آنها هم‏ طرح بدهند و از دوستان، در دولت هم خواستیم و تعقیب هم می‏کنیم. کسانی ‏که حاضرند، می‏توانند جایی به نام استاد نام نویسی کنند، یا به نام کمک مالی ‏و یا هر عنوان دیگر، مثل دادن یک محل، دادن یک زمین، دادن یک باغ، دادن ‏یک ساختمان برای خوابگاه؛ اینها اگر جمع شود ما با بودجه و کمک مردم، این‏کشور را به دانشگاه واقعی تبدیل می‏کنیم. البتّه اگر اینها کافی نبود، پیشنهادخودِ من این است که علی رغم آن نظریّه که بخش خصوصی را در تعلیم شرکت ‏ندهیم، حتیّ در این تعلیم هم شرکتشان بدهیم و یک بخش و قسمتی از کارها را به دست آنها بسپاریم؛ همان طور که در جاهای دیگر هم چنین است، منتها کنترلشان کنیم تا سود طلبی و تحمیل عقیده و دیگر انحرافات نباشد. اگر با این ‏دو برنامه حرکت کنیم، ممکن است یک انقلاب فرهنگی واقعی صورت دهیم ‏و شاید در آینده - در ظرف ۱۰ سال دیگر - همه چیز داشته باشیم.

 

***

خوشبختانه در این هفته، این‏قدر به ‏ما مراجعه شد که بسیاری ‏وقت بنده را گرفتند؛ اساتید مراجعه کردند که حاضرند مجّانی بیایند درس‏ بدهند(مثل حوزه‏های علمیّه)، عدّه‏ای پول فرستادند، عدّه‏ای نوشته‏اند زمین‏ داریم، جمعی گفته‏اند ساختمان داریم. و ان‏شاءاللّه در هفته آینده - با کمی دیر و زود - شماره حساب دفتر دانشگاه آزاد را اعلام می‏کنیم تا بالاخره، به‏ خواست خدا، با کمک خودِ مردم مسأله تحصیلات عالیه و امر تحقیق و پژوهش در این مملکت راه‏حلّی بیابد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد